ماه رمضان
آمد رمضان اسیر پرهیز شدیم
با رنج و گرسنگی گلاویز شدیم
یک بار به عشق تو سحر پا نشدیم
از ترس شکم همه سحر خیز شدیم
برچسبها:
خخخخخخخخخخ
میدونید این ماشین عروس چرا این شکلی ساخته شده ؟؟؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بخاطر اینکه کلیپس عروس توش جا بشه
برچسبها:
برای....
برای با تو بودن
برای دیدن دوباره ات
برای لمس گرمای تنت
برای حرف عاشقانه ات
دوباره دلتنگ شدم
برای این دوباره ها
برای آن ترانه ها
برای عاشقانه ها
دوباره ....دلتنگ شدم....
برچسبها:
خدا
میگن با هر کسی دوست بشی شکل و فرم اونو می گیری
فکرشو بکن اگه با خدا دوست بشی
چه زیبا شکل می گیری!!!
برچسبها:
کودکی
نمیدانم دراندیشه این فرشته --
چه میگذردبه چه فکرمیکندشاید--
مانندمن ازکودکی ............................اه وصداه
برچسبها:
تنهایی بهتر از ازدواج
پسر
پسر باید همیشه ته ریش داشته باشه...
موهاش هیچوقت بلند نشه...
.
چارشونه باشه...
پوستش برنزه باشه...
ابروهاشو بر نداره...
پیرهن مردونه بپوشه آستینشو تا آرنج بزنه بالا..
.
بوی ادکلنش همه جارو برداره...
مهربونو با شخصیت باشه
وقتیم ازش جدا میشی تا یه ساعت دستات بوعطرشو بده...
برچسبها:
ایمان و اعتماد و امید به خدا
روزی روستاییان تصمیم گرفتند برای بارش باران دعا کنند در روزی که برای دعا جمع شدند تنها یک پسربچه با خود چتر داشت
"این یعنی ایمان"
کودک یک ساله ای را تصور کنید زمانی که شما او را به هوا پرت میکنید او می خندد زیرا میداند او را خواهید گرفت "این یعنی
اعتماد"
هرشب ما به رختخواب میرویم ما هیچ اطمینانی نداریم که فردا صبح زنده برمیخیزیم با این حال هرشب ساعت را برای فردا
کوک میکنیم "این یعنی امید"...
ایمان و اعتماد و امید به خدا را فراموش نکنیم ...
برچسبها:
ﻃﻨﺎﺏ ﺗﺤﻤﻞ...
ﺩﻩ ﻣﺮﺩ ﻭ ﯾﮏ ﺯﻥ
ﺩﻩ ﻣﺮﺩ ﻭ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺑﻪ ﻃﻨﺎﺑﯽ ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ
ﻃﻨﺎﺏ ﺗﺤﻤﻞ ﻭﺯﻥ ﯾﺎﺯﺩﻩ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﺑﺎﯾﺪ ﯾﮑﻨﻔﺮ ﻃﻨﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻫﻤﻪ ﺳﻘﻮﻁ
ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ
ﺯﻥ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ
ﺩﺍﻭﻃﻠﺒﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﻭﻗﻒ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﻡ
ﮐﻨﻢ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﻄﺎﻟﺒﻪ ﻧﮑﻨﻢ ... ﻣﻦ ﻃﻨﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ
ﻣﯿﮑﻨﻢ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﯼ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺭﻡ
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺳﺨﺖ ﺑﻪ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ
ﺑﻪ ﮐﻒ ﺯﺩﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ.))))))))))))
برچسبها:
ﺷﯿﺮ
برچسبها:
نامه یک کودک افغان به ایرانی ها ........
ببخشید اگر در کوچه ها و خیابان هایتان راه رفتم و قدم زدم
مرا ببخش اگر با مهاجرت اجباری، از دست جنگ، از دست بنیادگراهای مذهبی(طالبان زن خفه کن)،پا به خاکت گذاشتم. اگر از نانت استفاده کردم، نانی که حق
بچههایت بود. مرا ببخش برای تمام آب و برق و گازی که هرچند با پرداخت پول استفاده کردم. مرا ببخش اگر از صفحات وبت برای درددل شخصی استفاده
کردم.اگر در کوچهها و خیابانهایت راه رفتم و قدم زدم. اگر پدر و برادر کارگرم روی ساختمانهایت و زمین کشاورزیات کار کردند ...و یک فرصت شغلی را شاید از
پدر و برادرت گرفتند. *ایرانی عزیز، سپاسگزارم که گذاشتی از هوای اکسیژن پاک خاکت، نفس بکشم. که گذاشتی چند سالی بر نیمکتهای کلاس درست بنشینم
و از گچ و تختهات استفاده کنم. البته من در مدرسه خودگردان افغانی درس میخواندم، ممنون که اجازه دادی چند سالی در مدرسه خاک تو و پیش معلمهای
ایرانی نیز درس بخوانم.معلم ایرانی از تو هم ممنونم که به من خواندن و نوشتن یاد دادی. بد و خوب در هر قومی هست. همه افغانیها تجاوزگر و جنایتکار
نیستند. خائن و ...نیستند. مثلا برادر و پدر من برای بزرگ کردن من در خاک خوب شما، یک عمر و روزی ۱۰تا۱۲ ساعت کار توانفرسا و کارگری کردند و دست از پا
خطا نکردند. به هرحال اگر بارگران بودیم، رفتیم. قبلا نمیتوانستم، چون بچه بودم ولی اینک که بزرگ شدهام میتوانم به کشورم برگردم تا دیگر بهم نگویند:
افغانی....
برچسبها:
مدت هاست....
برچسبها: